امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
در شهادت حضرت محسن علیه السلام

 

ای آتش سینه وای بر تو

ای شهر مدینه وای بر تو

ای دیده ببار خون هماره

ای ناله برآ ز دل دوباره

گردیده خزان بهار عترت

غم آمده در دیار عترت

یک دسته زنند بر جگر چاک

گریند به مرگ شاه لولاک

در سینۀ مرد و زن خروش است

فریاد محمّدا به گوش است

از فتنّه شوم اهرمن ها

قرآن و علی شدند تنها

در شهر مقدّس مدینه

شد باب دوباره باب کینه

یک دسته به طور جاهلّیت

بر گشته به دور جاهلّیت

از فتنه به دوششان حطب ها

بَد ذات تر از ابولهب ها

خود ساخته همچو بت خلیفه

آورده برون سر از سقیفه

پیمان غدیر برده از یاد

با بغض علی کشیده فریاد

خصمی که هماره در کمین بود

ماری که درون آستین بود

بر منبر احمدی نشسته

پیمان محمّدی شکسته

افکنده هزار دام حیله

جا کرده چو دزد در قبیله

دردا که ز ظلم بی نهایت

مسدود شده در ولایت

ای اهل مدینه از چه مستید

پیمان رسول را شکستید

تا چند نشسته اید خاموش

انگار که رفته اید از هوش

ای داده ز کف زمام قرآن

تنهاست چرا امام قرآن

غافل ز تمام دردهایید

نامرد و شبیه مردهایید

پیوند گسسته اید از چه

خاموش نشسته اید از چه

خیزید که دود رفته بالا

بر چرخ ز بیت حقتعالی

دشمن به در سرای زهراست

ای وای من این صدای زهراست

بر بازوی فاطمه نشانه است

در دست مغیره تازیانه است

در بیت رسول پا نهادند

در را به غضب فشار دادند

والله قیامتی دگر بود

زهرای عزیز پشت در بود

پاداش رسول خوش ادا شد

یک آیه ز کوثرش جدا شد

آن آیه دُر نهفته اش بود

محسن گل ناشکفته اش بود

محسن که ندید روی مامش

شد کشته به یاری امامش

محسن که شد اوّلین فدایی

در خطّ ولایت خدایی

محسن که به سینه ماند آهش

آغوش بتول قتلگاهش

محسن که به محضر الهی

این فاجعه را دهد گواهی

محسن نه که یار فرد مادر

فریاد تمام درد مادر

محسن که سلام صد هزارش

گمگشتۀ ما بود مزارش

نایافته در جهان ولادت

گردیده نصیب او شهادت

باشد که کند از این جنایت

در محکمۀ خدا شکایت

چون غنچه ز باغ گل جدا شد

آن لحظه که جان او فدا شد

این نکته ز خون او رقم شد

یک سوّم اهلبیت کم شد