امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دست ببر بر آسمان تا مگر از دعای تو

 

 

دست ببر بر آسمان تا مگر از دعای تو

یا نگرم به ماه رخ یا شنوم صدای تو

روی به هر طرف کنی نور دو دیده ی منی

پای به هر کجا نهی قلب من است جای تو

من که رخت ندیده ام دل رود از دو دیده ام

وای بر آنکه بنگرد بر رخ دلربای تو

یا به دو دیده ام بنه پای ز لطف و مرحمت

یا بگذار لحظه ای دیده نهم به پای تو

سلسه ی فراق را باز نمی کند کسی

از دل زار من مگر دست گره گشای تو

ناز غم تو می کشم هر چه کنی بدان خوشم

صاحب من توییّ و من خلق شدم برای تو

اشک به دیده کو به کو بلکه شوند روبرو

گریه ی های های من خنده ی بیریای تو

گردن من به بند تو تا چه بود پسند تو

خرّمم از ولای تو سرخوشم از بلای تو

زخم بزن که مرحمت کار مسیح می کند

درد بده که گشته ام شیفته ی دوای تو

این معزّ اولیا یوسف فاطمه بیا

تا ببرد دل از همه روی خدانمای تو

ای به وجود قائمه چشم و چراغ فاطمه

بیا که سایه افکند بر سر ما لوای تو

«میثم» کوی تو منم که پیشتر ز بودنم

تو بودی آشنای من من شدم آشنای تو