امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دل مرده ام زخاک درت زنده می شوم

 

 

دل مرده ام زخاک درت زنده می شوم

با مهر تو چو مهر، فرو زنده می شوم

چون در حریم خویش مرا راه می دهی

از جرم خویش و لطف تو شرمنده می شوم

در موج گریه گر تو به اشگم نگه کنی

سر تا قدم چو باغ گل از خنده می شوم

از کثرت عطای تو سر می کشم زعرش

وز خجلت گناه سرافکنده می شوم

خاک توام اگر چه برآرم سر از سپهر

بالله قسم بپای تو پاینده می شوم

سر تا بپا گناهم و با دوستی تو

مرهون لطف خالق بخشنده می شوم

با آنکه غرق ظلمتم از کثرت گناه

تا بنده می شوم بتو، تابنده می شوم

هیچم ولی وصال توام میدهد وجود

آن قطره ام که بحر خروشنده می شوم

کام هلاکت است بهر سو که رو کنم

تنها بدرگه تو پناهنده می شوم

من «میثمم» که مرگ و حیاتم بدست تواست

در قبر هم بدوستیت زنده می شوم