امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدی چو خورشید از نظر ماه خدا رفت

 

 

دیدی چو خورشید از نظر ماه خدا رفت

ماه صلوة و صوم و تسبیح و دعا رفت

ماه امید و عشق و ایثار و وفا رفت

ماه مبارک ماه اخلاص و صفا رفت

ماه سرا پا نور و پا تا سر سعادت

بیداریش دیدار حق خوابش عبادت

ماهی که بر خاکش همه پاکان فتادند

ماهی کز آن صد آسمان خورشید زادند

ماهی که نامش را مه رحمت نهادند

ماهی که بگرفتند خواب و اشک دادند

ماه نخفتن تا سحر از شوق دلدار

ماه خدا را یافتن با چشم بیدار

ماهی که احمد خوانده شهر الله نامش

ماهی که افتد اولیا را دل به دامش

ماهی که جان را جلوه بخشیده صیامش

ماهی که از خورشید می آمد سلامش

ماه وصال حضرت جانان مه اجر

ماه سلام هی حتی مطلع الفجر

تنها نه ماه روزه و ماه خدا بود

ماه کتاب الله و ماه مصطفی بود

ماه مناجات شب خیرالنسا بود

ماه حسن ماه علی مرتضی بود

ماهی که آن را ماه استغفار خواندند

ماهی که آن را سیدالاشهار خواندند

ماه نیایش ماه غفران بود این ماه

ماه تجلا دادن جان بود این ماه

ماه وصال روی جانان بود این ماه

ماه نزول کل قرآن بود این ماه

شامش زهر صبح جهان افروز بهتر

روزش زشب بهتر شبش از روز بهتر

همچون نسیم افشان بهاران

ماه مبارک رفت و اینک ماند یاران

ذلت تباهی تیرگی بر روزه خوران

عزت سعادت آبرو بر روزه داران

آنان به چاه نیستی با سرفتادند

اینان به پیشانی هستی پا نهادند

آنان به گور ذلت از آغاز مردند

اینان حیات جاودان با خویش بردند

آنان به خواری و زبونی روزه خوردند

اینان به شوق وصل جانان پافشردند

آنان در رحمت به روی خویش بستند

اینان طلسم تن به اوج جان شکستند

خیز ای مبارک ماه من وقت قیام است

جامی بده جانی ستان عید صیام است

می ده نه از آن که رجس است و حرام است

می ده ولی زآن می که جانش نقش جام است

زآن می که وصفش لذةللشاربین است

سر مستیش عشق امیرالمؤمنین است

روی خدا پشت نبی جان محمّد

روح کتاب الله ریحان محّمد

از شیرخواری زیب دامان محمّد

معبود دل ممدوح قرآن محمّد

ماهی که افلاک قدم را نور داده

شیری که صحرای عدم را شور داده

آنکو فصاحت آبرومند دم اوست

آنکو شجاعت گرد خاک مقدم اوست

آنکو ثنای عالم و آدم کم اوست

شادی به نقد خریدار غم اوست

آنکو زوصف انبیا هم هست اولا

هر جا خدا دارد خدائی اوست مولا

نامی رساتر از امیرالمؤمنین نیست

آن هم رساتر قامت آن نازنین نیست

کوتاه گفتم وصف وجه الله این نیست

مداح او جز خالق جان آفرین نیست

گویند کفر است ار خداوندش بدانم

در حیرتم کان فوق خلقت را چه خوانم

اسرار ناپیدای عالم در طلسمش

مخلوق سرمست تولا قسم قسمش

گر نیک بینی اسم هست هست اسمش

در تربت هستیست جان پاک جسمش

از بس که بین خلق دیدم با خداپیش

در حیرتم انسان بخوانم یا خدایش

من قطره ام چون وصف دریا را بگویم

خود کیستم تا مدح مولا را بگویم

مدح ولی حقتعالی را بگویم

اوصاف وجه رب اعلا را بگویم

در وصف حیدر که خدا هست و خدا نیست

جای کلام «میثم» بی دست و پا نیست