امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای بر فراز نی، قمر نیزه دارها

 

ای بر فراز نی، قمر نیزه دارها

با رأس خویش همسفر نیزه دارها

کاش آن زمان که ماه رخت گشت زیب نی

می رفت نیزه در جگر نیزه دارها

دیوارها به عرض سلامت شدند خم

افتاد هر کجا گذر نیزه دارها

دشمن گریست بر تو در آن دم که اوفتاد

بر اشگ دخترت نظر نیزه دارها

خورشید، آب شد زخجالت دمی که دید

افتاده سایه ات به سر نیزه دارها

پای سر پدر، زدن دخترِ یتیم

این بود مردی و هنر نیزه دارها

هجده سر بریده به نی بود و شامیان

کف می زدند دور و برِ نیزه دارها

ای آفتاب فاطمه چون شد که نیمه شب

گشتی ستاره ی سحر نیزه دارها

قرآن هم از تلاوت قرآن تو گریست

نشنید حیف، گوش کرِ نیزه دارها

کاش از شرار آه تو می سوخت لحظه ای

قلبِ زسنگ سخت ترِ نیزه دارها

آتش بگیر «میثم» از این داستان که شد

خورشید فاطمه قمر نیزه دارها