امروز جمعه ، ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای ابر مرد عالم خلقت (مدح ومرثیه)

ای ابر مرد عالم خلقت 
رکن ارکان محکم خلقت 
ای ولی خدا و جان رسول 
پدر کل دودمان رسول 
وصفت این بس که ذات لم یزلی 
گفت اعلا منم، علی است علی 
روح تو روح احمد است علی  
تو محمد ، محمد است علی 
این شنیدم چو خواجة لولاک 
به سما برگذشت از سر خاک 
پای بر اوج نه فلک بگذاشت 
رفت آنجا که وهم راه نداشت 
رفت جایی که بود فوق وجود 
غرق گردید در هوالموجود 
در فروغ جمال ذوالمننش 
لرزه افتاده بود بر بدنش 
خالق لم یزل نگاهش داشت 
دست رحمت به شانه اش بگذاشت 
تو برای شکستن بت ها 
پا نهادی به جای دست خدا 
تو نبی را تمام جان و تنی 
تو به دوش رسول بت شکنی 
تو فراتر ز وهم هر بشری 
حیدری یا خلیل بی تبری 
هر بتی کز ارادة تو شکست 
یا علی گفت و دل به مهر تو بست 
همه بت ها به سجده افتادند 
همه برتو سلام می دادند 
جز تو نفس نفیس احمد کیست 
ساقی کوثر محمد کیست 
به تو رفعت گرفت میکاییل 
زتو تعلیم یافت جبراییل 
تو درخشنده ای چو بدر به بدر 
تو شرف داده ای به لیلة قدر 
تو نود زخم در احد دیدی 
باز دور رسول گردیدی 
تو همانا حیات قرآنی 
آل عمران و نور و فرقانی 
کرم از بذل تو کرم گردید 
حرم از فیض تو حرم گردید 
تو خدا را به چشم دل دیدی 
تو به قرآن حیات بخشیدی 
تو به هر عصر رهبر همه ای 
تو همانا امام فاطمه ای  سلام الله علیها 
تو تمام علوم را زبری 
تو هماره ز علم پیشتری 
تو همان شمع انجمن هایی 
همه جا بین جمع تنهایی 
تو همان راز ناشناخته ای 
که همه خلق را شناخته ای 
نخل ها تشنة دعای تو اند 
چاه ها عاشق صدای تو اند 
شمع معراج مصطفایی تو 
یا چراغ خرابه هایی تو 
هم کلام خدای حی قدیر 
هم نشین و رفیق پیر فقیر 
مهر تو می برد زدشمن دل 
کرده بودی سفارش قاتل 
تا گل از قلب خاک می روید 
مسجد کوفه یا علی گوید 
مهربانی همان سلالة توست 
گل زخم هزار سالة توست 
عدل و آزادگی رسالت توست 
باعث قتل تو عدالت توست 
عدل را داده ای تو استقلال 
به دلیل چراغ بیت المال 
گرچه فرقت شکافت تا ابرو 
مسجد از خون تو گرفت وضو 
به دعا دادی از دعا پرواز 
به نمازت نماز برد نماز 
به تو توحید و عدل زیست علی 
به تو شمشیر خون گریست علی 
آسمان خسته بود از غم تو 
زخم شمشیر گشت مرهم تو 
همه مشتاق وصل یار شدی 
تا به شمشیر رستگار شدی 
خون تو اشک چشم بینش بود 
زخم تو زخم آفرینش بود 
داغ تو داغ انبیا همه بود 
داغ قرآن و داغ فاطمه سلام  الله علیها بود 
ای فلک مسند خرابه نشین 
ای همه آسمان به خاک زمین 
نان و خرما به دوش در دل شب 
فقرا را چراغ محفل شب 
آن یتیمی که دل به مهر تو باخت 
پدرش بودی و تو را نشناخت 
به تو و غربتت قسم مولا 
ناشناسی هنوز هم مولا 
تا نفس از نهاد برخیزد 
اشک "میثم" به مقدمت ریزد