امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای با من از صبح ازل! با من بمانید

 

 

 

 

ای با من از صبح ازل! با من بمانید

 

اینجا سرود مرگ را با هم بخوانید

 

پیش از ولادت عهد با من بسته بودید

 

در این بهشت خون به من پیوسته بودید

 

اینجا همانا کعبۀ حج وصال است

 

میعادگاه ما و ذات ذوالجلال است

 

اینجا بهشت سرخ‌‌گل‌های خدایی‌ست

 

اینجا مقام با خدا از خود جدایی‌ست

 

اینجاست میعاد طلسم‌ تن شکستن

 

بر روی پا اِستادن و در خون نشستن

 

اینجاست سرها را سر نی سرفرازی

 

اینجاست ما را با عروس مرگ، بازی

 

اینجا عبادت رنگ و بو می‌گیرد از ما

 

اینجا شهادت آبرو می‌گیرد از ما

 

اینجا نیستانش همه کانون عشق است

 

اینجا سر و جان‌باختن قانون عشق است

 

اینجا به حق پیوسته و از خود جدایید

 

از خود جدایید و در آغوش خدایید

 

اینجا خدا مشتاق سرهای بریده است

 

زوار تن‌های به خاک و خون کشیده است

 

اینجا به روی خاک، ریزد هست سقا

 

اینجا جدا گردد ز پیکر دست سقا

 

اینجا نفس از تشنگی گردد شراره

 

پیکان بسوزد در گلوی شیرخواره

 

اینجا همه خون گلو را مِی ببینند

 

هفتاد و دو خورشید را بر نی ببینند

 

اینجا جوانم جان دهد پیش نگاهم

 

زینب به تنهایی شود کلّ سپاهم

 

اینجا عروس مرگ با قاسم نشیند

 

داماد را در حجله‌گاه خون ببیند

 

اینجا ز خون، گلگون شود آیینۀ من

 

اینجا سَنان کوبد سِنان بر سینۀ من

 

اینجا لب عطشان جدا گردد سر من

 

اینجا زند فواره خون از حنجر من

 

ما سرکشیدیم از ازل جام بلا را

 

«میثم!» بخوان با ما سرود کربلا را