امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای به جسم چاک چاکت مانده جای نیزه ها

 

 

ای به جسم چاک چاکت مانده جای نیزه ها 
وی سر نورانی ات شمس الضحای نیزه ها 
تو به نوک نیزه ها قرآن تلاوت می کنی 
من به خون سر کنم تفسیر پای نیزه ها 
هم نگاهم را ز رویت بر ندارم لحظه ای 
هم دلم دنبالت آید در قفای نیزه ها 
خون ز حلقت روی دست نیزه داران ریخته؟ 
یا روان گردیده اشک بی صدای نیزه ها 
کاش از سنگ جفا پیشانی من می شکست 
کاش روی قلب من می ماند جای نیزه ها 
آشکارا گریه می کردند اگر در ماتمت 
کاروان می ماند در اشک عزای نیزه ها 
ای وجودت باغ گل از بوسة ختم رسل 
از چه پر گشتی ز جای بوسه های نیزه ها 
نیزه رفته در تن و سرمانده بر بالای نی 
نیزه با تو یا تو گشتی آشنای نیزه ها 
گر روم سوی وطن در نزد قبر مادرم 
مو به مو گویم بر او از ماجرای نیزه ها 
تا که همچون سنگ های کربلا گریند خون 
روضه باید خواند "میثم" از برای نیزه ها