امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای مصحف پاره پارة من

 

 

ای مصحف پاره پارة من 
خورشید و مه و ستارة من 
داغت به جگر شرارة من 
ثارالله و ابن ثارة من 
آیات جدا جدا ز شمشیر 
یکسر شده نقطه نقطه از تیر 

رخساره به خاک هشتة من 
آیات به خون نوشتة من 
تسبیح بریده رشتة من 
چشمی بگشا فرشتة من 
کی کشت تو را؟ بگو چرا کشت؟ 
هم کشت تو را و هم مرا کشت 

ای ماه به خون شده خضابم 
ای کرده غروب آفتابم 
ای العطش تو کرده آبم 
بگشای لب و بده جوابم 
با دیدة بسته کن اشاره 
یک یا ابتا بگو دوباره 

تو هست منی، مرو ز دستم 
لب باز کن و بگو که هستم 
بالای سرت ز پا نشستم 
یک باره خمیدم و شکستم 
در موسم دستگیری من 
بشکست عصای پیری من 

فرق تو، کتاب محکم تو 
چشم تو، حدیث زمزم تو 
تقدیم خدای من، دم تو 
هر زخم دوباره مرهم تو 
یک کشته و سی هزار قاتل 
ای وای به من، بسوز ای دل 

نازک بدنت ز تیر دشمن 
گردیده چو حلقه های جوشن 
زخم تو دهن گشوده بر تن 
لبخند زند به گریة من 
گردیده تن تو اربا اربا 
مثل دل چاک چاک بابا 

زخم تو چو لاله های چیده 
اعضات چو حنجر بریده 
تو مثل مه به خون کشیده 
من مثل هلال نو خمیده 
وقتی که صدات را شنیدم 
یک لحظه هزار داغ دیدم 

بر زخم تو خون دل فشاندم 
فریاد به آسمان رساندم 
بالای سر تو روضه خواندم 
تو رفتی و من غریب ماندم 
آیینة من چرا شکستی 
همچون دل من به خون نشستی 

بی تو نفس است آه سردم 
چون شمع، میان جمع فردم 
بهر تو بلند گریه کردم 
خوب است به خیمه بر نگردم 
بنشینم و در برت بگیرم 
تا بر سر کشته ات بمیرم 

زخم تو عنایت هو الهوست 
داغ تو گلی است هدیه بر دوست 
جان تو نثار حضرت اوست 
بر دوست رضای دوست نیکوست 
"میثم" هدفش رضایت ماست 
دلباختة ولایت ماست