امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
ای شمع بزم جانها با چهره ی خدایی

 

 

ای شمع بزم جانها با چهره ی خدایی

پیش از ولادت دل کار تو دلربایی

روزی کز آشنایان حتّی نبود نامی

من یافتم به کویت توفیق آشنایی

از دور سجده آرم بر خاک آستانی

کآنجا شهان ستادند با کاسه ی گدایی

مهر تو و دل من از هم جدا نگردد

گر بین بند بندم تیغ افکند جدایی

از هیچکس نیاید رو یخدا نمودن

جز تو که بر سر نی کردی خدا نمایی

تنها نه نینوا را میدان عشق کردی

ای نینوای عشقت دلهای نینوایی

پیش از همه گِل ما از خاک کربلا بود

روزی که ما نبودیم بودیم کربلایی

سر مست جام خونیم در حلقه ی جنونیم

هرگز مباد ما را زین سلسله رهایی

تا چشم خود گشودیم دیدیم با تو بودیم

باشد که آخر کار چشمی به ما گشایی

تا تیره گی بشویی از لوح جان «میثم»

بر او بتاب یکدم با جلوه ی خدایی