امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
گهی مستی گهی هشیاری ای دل

 

گهی مستی گهی هشیاری ای دل

گهی خوابی گهی بیداری ای دل

گهی عبد هوی گه بنده ی هو

گهی نوریّ و گاهی ناری ای دل

به یاران دو رو چسبیده ای سخت

نمی دانی جدا از یاری ای دل

تو می باید مسیح روح باشی

چه رخ داده که خود بیماری ای دل

مکش اینقدر نازِ این و آن را

خدا را، تو خدا را داری، ای دل

تو که بار غمی از من نبردی

چرا بر دوش جانم باری ای دل

چرا دادی زکف دامان گُل را

چرا با آن عزیزی، خواری ای دل

چرا باطل به کامت گشته شیرین

چرا از حرف حقّ بیزاری ای دل

حسینی شو که از این دام غفلت

وجود خویش بیرون آری ای دل

به دار عشق «میثم» راست پرواز

خدا داند اگر بگذاری ای دل