امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
قسم به لیله قدر و قسم به صبح بهار

 

 

قسم به لیله قدر و قسم به صبح بهار

نه شب زهجر تو صبرم بود نه روز قرار

اگر چه پای تو باشد هماره بر سررگل

بیا بیا قدمی هم به چشم کا بگذار

اگر ثنای تو نبود چه حاجنم به زبان

و گر رخ تو نبینم مرا به دیده چکار

بیا به کلبه تاریک من نگاهی کن

که می شود به نگاه تو مطلع الانوار

به جان تو نفروشم به صد حدیقه گل

زبوستان توام گر دهند یک سر خار

زجمع منتظرانت مرا مکن بیرون

که هم چو شمع در این جمع سوختم بسیار

تمام عمر ندیدم طلوع صبحی را

همیشه بی تو مرا صبح بوده چون شب تار

خدا گواست که دور سر تو میگردد

اگر که خاک وجودم شود به چرخ غبار

دیار من بود آنجا که یار من باشد

چو یار نیست مرا خاک غربت است دیار

تمام عمر به یابن الحسن گشودم لب

چه می شود که جواب مرا دهی یک بار

بیا به خانه زهرا سری بزن که هنوز

صدای ناله او آید از در و دیوار

لوای سرخ حسینی فراز گنبد او

زند صدات که فریاد انتقام برآر

لب از ثنای شما خاندان نخواهد بست

هزار مرتبه «میثم» اگر رود سر دار