امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
حبیبی من حبیبم آمدم خاک درت گردم

 

حبیبی من حبیبم آمدم خاک درت گردم

غبارم کن مگر با باد بر گِرد سرت گردم

کرم کن اذن میدانم که در این آخر پیری

جوانی را زسر گیرم فدای اکبرت گردم

صفای عشق آوردم قبولم کن قبولم کن

که در صدق و صفا مقبول زهرا مادرت گردم

دعا کن تا محاسن را زخون سر کنم گلگون

که هم رنگ گلوی چاک چاک اصغرت گردم

جوانی را نثار عشق بابایت علی کردم

به پیری آمدم تا پیش دشمن یاورت گردم

دعا کن زودتر از روز عاشورا شوم قربان

نباشم تا گواه آب آب دخترت گردم

دعا کن تا سرم باشد کنار محمل زینب

که از بالای نیزه سایه بان خواهرت گردم

به بستان ولایت آنچنان نقش زمینم کن

که خاک زیر پای لاله های پرپرت گردم

چرا بر کام خشکت خون نجوشید از دل دریا

فدای حنجر خشکیده و چشم ترت گردم

دو چشمم را زخون دل دو دریای خروشان کن

که با سقّایی چشم ترم آب آورت گردم

به محشر با همه آلودگی ای یوسف زهرا

شفیع «میثم» دل سوخته در محضرت گردم