امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
یارم زمحفلا می رود منزل به منزل می رود

 

یارم زمحفلا می رود منزل به منزل می رود

یک محمل و دنبال او صد کاروان دل می رود

جان مانده بی جانان و دل در نار حسرت مشتعل

دل مانده بی دلدار و جان دنبال محمل می رود

او کعبه چشمم زمزمش او ماه و گردون عالم اش

آسان شد و تیر غم اش از سینه مشکل می رود

آنکو زخلق عالمی غافل نمی گردد دمی

یارب چرا از حال من گردیده غافل می رود

بار فراقش را به دل منزل به منزل می برم

دریای اشگ از دیده ام ساحل به ساحل می رود

از کلبه ی تاریک من با ناله خیزد این سخن

محفل ندارد روشنی تا شمع محفل می رود

اشگم به دنبالش روان چون سیل پیش از کاروان

یا ساربان ماند زره یا ناقه در گِل می رود

داغ محبّت قاتلم وای از دلم وای از دلم

کاین عاشق بی دست و پا دنبال قاتل می رود

گه می بُرد سر از کرم گه پا گذارد بر سرم

قربان صیّادی که خود همراه بسمل می رود

درمانده و دل خسته ام دیگر زپا بنشسته ام

من چشم خود را بسته ام یار از مقابل می رود

«میثم» زخود بیگانه شو دیوانه شو دیوانه شو

مجنون به صحرای جنون خوشتر زعاقل می رود