امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
این اشک نیست گشته روان از دو دیده‌ام

 

 

این اشک نیست گشته روان از دو دیده‌ام

خون است بهر سرخی رنگ پریده‌‌‌‌ام


ما هم ولی چو صحنة شب گشته نیلگون

سروم ولی به سان نهالی خمیده‌ام


سنگینی‌اش بهم شکند چرخ پیر را

بار غمی که من به جوانی کشیده‌ام


حتی اجل نکرد عیادت ز حال من

با آنکه دل ز عمر، ز دنیا بریده‌ام


از دود و آه من شده گردوه سیه ولی

با اشک خود ستاره به کهسار چیده‌ام


تشبیع من دل شب و قبرم نهان ز خلق

از این طریق پردة دشمن دریده‌ام


نشنیده ماند ناله و فریاد و شکوه‌ام

من کز رسول، امّ ابیها شنیده‌ام


رنجی که از تحمّل آن عاجز است کوه

بر جان و تن به حفظ امامم خریده‌ام


شش ماهه‌ام شهید شد و پهلویم شکست

ز آن صدمه‌ای که از در و دیوار دیده‌ام

 

تاریخ شاهد است که من در ره علی

اول شهید داده و اول شهیدم


بی دست و پای «میثم» ای خاندان وحی
کز ابتدا ثنای شما بوده ایده‌ام