امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
این چشم ها که محروم از یک نگه به یارند

 

 

این چشم ها که محروم از یک نگه به یارند

بهتر که کور گردند بگذار خون ببارند

آنکو قرار دارد کی داغ یار دارد؟

دعوی عشق کم کن عشّاق بی قرارند

آنانکه یاد اویند دائم به جستجویند

حتّی خزان ز هجران در موسم بهارند

قومی کنار یارند امّا زیار دورند

قومی زیار دورند امّا کنار یارند

پروانه سوخت بالش بشنو زبان حالش

یارب مباد عشّاق از شمع کم بیارند

چشم انتظار ماندن از انتظار دور است

آنان که جان سپردند مردان انتظارند

آنانکه بی تو سوزند سوزند عالمی را

ای وای اگر بدین سوز آهی ز دل بر آرند

دُردی بده به دردی دردی ببر به دُردی

دُردی کشان بزمت دُردی جز این ندارند

ای خانۀ غمت دل ای فرش مقدمت گل

بر چشمها بنه پا انگار کن که خارند

اشجار سبز با تو کمتر ز نخل خشکند

گل های سرخ بیتو چون شعله های نارند

با پای جان سفر کن در کوی عشق «میثم»

چون ساکنان آن کوی عشّاق سر بدارند