امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
این دو کودک که جدا گشته ز پیکر سرشان

 

 

این دو کودک که جدا گشته ز پیکر سرشان

می برد دل ز همه حسن خدا منظرشان

سرشان گشته جدا از تن و پیداست هنوز

جای گلبوسۀ مسلم به رخ انورشان

داغ بابا به جگر، گوشۀ زندان، یکسال

خون دل ریخته پیوسته ز چشم ترشان

باور شمع هم این قصّۀ جانسوز نبود

کاین دو پروانه غریبانه بسوزد پرشان

غصّه هایی که پس از کشتن مسلم خوردند

چشمۀ خون شد و فوّاره زد از حنجرشان

بوده بر صورتشان گرد و غبار زندان

شسته گردیده ز خوناب جگر پیکرشان

خبر کشتنشان را به مدینه نبرید

به خدا منتظر هر دو بود مادرشان

با سجودی که به هنگام شهادت کردند

زنده گردید نماز از دم جان پرورشان

زلف پیچیده و چشم ترشان می گوید

که غریبانه جدا گشته ز پیکر سرشان

گنه این دو چه بوده است که هر شب چون شمع

آب گردیده به زندان بدن لاغرشان

چون نگرید ز غم این دو برادر «میثم»

که عدو یکسره خون ریخته در ساغرشان