امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
کسی که دل به تو داد اعتنا به جانش نیست

 

 

کسی که دل به تو داد اعتنا به جانش نیست

نه اعتنایش به جان کار با جهانش نیست

به دین زنده ما مرده بایدش گفتن

کسی که صحبت عشق تو بر زبانش نیست

زبوستان جنان دست می کشد آدم

گلش توئی و نیازی به بوستانش نیست

چگونه بی تو نسوزد هماره مرغ دلم

که غیر شعله آتش در آشیانش نیست

بیا چو موسی عمران ببین چه می گذرد

به گله ای که شبان دارد و شبانش نیست

چگونه آب نگردد زغصه آن که مدام

به دیده اشک روان دارد و روانش نیست

بیا که نای زمان بی تو یا امام زمان

به غیر ناله یا صاحب الزمانش نیست

بیا به گلشن دین آبیار باش که آب

به غیر خون شهیدان باغبانش نیست

بیا بپرس چرا مادر جوان مرگت

نشان زتربت پنهان بی نشانش نیست

بیا به غربت زهرا تو گریه کن دل شب

که زائری به سرت تربت نهانش نیست

مدینه باغ بهار بهشت وحی خداست

چرا خبر زگل و غنچه خزانش نیست

بیا که «میثم» بی دست و پا به دار فراق

به غیر ناله الغوث و الامانش نیست