امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
خموشم و نَفَسَم در شماره افتاده

 

خموشم و نَفَسَم در شماره افتاده

که روی خاک مرا ماهپاره افتاده


سپهر در دم و قلبم ز غصه پاره شده

که ماه پارة من با ستاره، افتاده


کنار قبر تو خاموشم و چنان سوزم

که آتش از جگرم در شراره افتاده


اگر چه کرد غم مصطفی زمین گیرش

علی به مرگ تو از پا دوباره، افتاده


وصیت تو مرا کرده آنچنان خاموش

که کار حرف زدن با اشاره افتاده


بوصف غربتم این قصه بس که با سیلی

ز گوش همسر من گوشواره افتاده


به جز تو در دل شب با چه کس توانم گفت

که چاره ساز دو عالم ز چاره افتاده


قسم به فاطمه «میثم» لب از سخن بربند
که شعله بر جگر سنگ خاره افتاده