امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
خصم دون تا راه بر صدیقه اطهر گرفت

خصــم دون تـــا راه بـــر صدیقـه اطهــر گـرفت

انتقــــام بـــــدر را از فــــاتــح خیبـــــر گــــرفت

آنقــدر گـــویم کـــه ضـــرب دست آن بیــدادگر

جــان حیــدر را میــان کــوچـه از حیـــدر گرفت

بـود دست مجتبـی در دسـت مـادر، بعد از آن

مجتبــی در راه خـــانه دسـت از مــــادر گرفت

بشکنـد دستـی کـه بــر پهلـوی قـــرآن زد لگد

آیــــه‌ای از ســــــورۀ نـــورانی کـــــوثــر گـرفت

مـن نمـی‌گــویم چـه شد، آنقدر گویم در جنان

دسـت بــر پهلــوی خــود یکبــاره پیغمبر گرفت

بــــارهـــا کشتنـــد زهـــــــرا را و آن بیـدادگــر

جــان او را گـه بـه کــوچه گاه پشت در گرفت

وای از آن کــــافـر کــه دعـوی مسلمانی نمود

رکن قــرآن را شکست و جـــای بر منبر گرفت

دیــد زینــب مــــــادر مظلــــومــه‌اش را می‌زند

دست خود بر روی چشم آن نازنین دخترگرفت

بـا کـه گــویم ایــن مصیبـت را کــه آن بیـدادگر

بـــا فشــــار در گـــلاب از غنچـــۀ پـرپر گرفت؟

«میثم!» آن آتـش کـه شـد از خانۀ زهرا بلند

شعله‌اش از خیمه‌های آل عصمت سرگرفت