امروز پنج شنبه ، ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
خدا را تجلاّی دیگر مبارک

 

 

خدا را تجلاّی دیگر مبارک

نبی را تماشای منظر مبارک

به گردون بگویید محور مبارک

به فرقان بگویید داور مبارک

به زهرا به احمد به حیدر مبارک

به نجمه به موسی ابن جعفر مبارک

که ماه محمّد (ص) نما زاد نجمه

علیّ این موسی الرّضا زاد نجمه

گل کوثر است این و کوثر گلابش

فضائل مناقب برون از حسابش

یک آیینه و چارده آفتابش

همه علم ها بحر و این دُرّ نابش

محمّد (ص) کند پارۀ تن خطابش

سلام خدا بر وی مام و بابش

وجودش کمال کمال ولایت

از او شیعه دارد مدال ولایت

الا ماه ذیقعده ماهت مبارک

تجلاّی حسن الاهت مبارک

به ماه محمّد (ص) نگاهت مبارک

نسیم خوش صبحگاهت مبارک

تجلاّی وجه الاهت مبارک

چنین عزّت و قدر و جاهت مبارک

تو خورشید تابندۀ ماههائی

تو ماه علیّ ابن موسی الرّضایی

امام رؤف و رؤف امامان

درش باب حاجت کفش بحر احسان

دمش روح رحمت دلش عرش رحمان

قدش نخل طوبی رخش کلّ قرآن

امام دو عالم خدیو خراسان

هم او کعبۀ دل هم او قبلۀ جان

دُر هفت بحر و یم چار گوهر

مسیحی در آغوش موسی ابن جعفر

کرم بین که با آن جلال و شرف او

ضمانت کند در بیابان ز آهو

شرف یافت آهو از آن مظهر هو

سزد مهر گردون نهد بر سُمش رو

به خاک قدم های نازش ز هر سو

شود درد درمان کشد حور گیسو

به صیدی نظر کرد از راه یاری

ز صیّاد هم صید دل کردی آری

الا آفرینش همه در پناهت

الا سرمه ی چشم جان خاک راهت

الا جنّ و انس و ملایک سپاهت

الا صورت شیر شیر از نگاهت

نماز آورد کعبه بر بارگاهت

صفات خدایت جمال الهت

تو دل را ز طوفان به ساحل کشیدی

تو از مرحمت ناز سائل کشیدی

تو حجّ فقیران ناآشنایی

تو رکن و مقامی تو سعی و صفایی

تو روح نمازی تو جان دعایی

تو باب المرادی تو مشکل گشایی

تو با حکم حق حکمران قضایی

تو مولا علیّ ابن موسی الرّضایی

منم سائل و عبد دیرینه ی تو

دلم گشته ایوان آیینه ی تو

که مثل تو از خلق حاجت برآرد؟

که همچون تو با زائرش انس دارد؟

که جای تو بر چشم ما پا گذارد؟

که جز حق تواند ثنایت شمارد؟

کلام تو را شیعه بر دل نگارد

نماز تو باید که باران ببارد

دعا بسته خود را به یک یارب تو

اجابت نهد بوسه ها بر لب تو

تو بر کلّ خلق خدا میزبانی

تو ایرانیان را بهین میهمانی

تو در خاک، مولای افلاکیان

تو خورشید در چارده آسمانی

تو در خاک، مولای افلاکیانی

تو خورشید در چارده آسمانی

تو در طوس سلطان ملک جهانی

تو سلطان ولی با گدا مهربانی

کرامت گل از بوستان تو چیده

گدا خویش را در کنار تو دیده

چو خوش گفت جامی در این شعر شیرین

«سلامُ علی آل طاها و یاسین»

«سلامّ علی آل خیر النّبیین»

«علیّ ابن موسی مه برج تمکین»

«امامُ یباهی به الملک و الدّین»

«فروغ ازل آفتاب نخستین»

مرا آب از چشمه ی نور خود، ده

یکی شعله از نخله ی طور خود، ده

خوشا حال آن کو، ز فیض عظیمت

خدا را زیارت کند در حریمت

به جود جوادت به دست کریمت

به اجداد پاکت به ربّ رحیمت

به فیض مسیحا که دارد نسیمت

به احسان امروز و لطف قدیمت

که چون نور در کلبه ی تارم آیی

سه جایی که گفتی به دیدارم آیی

اگر رو سفیدم اگر رو سیاهم

تو هستی امیدم تو دادی پناهم

تو در این حرم دادی از لطف راهم

سراپا خطایم سراپا گناهم

همه هستی من بود اشک و آهم

کیم «میثمم» سائل یک نگاهم

یکی خوار در بوستان شایم

بَدَم لیک از دوستان شمایم