امروز شنبه ، ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
خروش خون و سروش قیام می شنوم

 

خطبه حضرت زینب کبری علیه السلام در شام

خروش خون و سروش قیام می شنوم

صدای خطبه ی زینب زشام می شنوم

سخن کلام خداوند قادر ازلی است

نداند ای محمّد (ص)، صدا صدای علی است

مقیم شامم و می آیدم به سوز و خروش

صدای فاطمه از مسجد مدینه بگوش

دوباره شیر خدا توسن سخن راند

و یا که حضرت صدّیقه خطبه می خواند

پس از ثنای خداوندگار و نعت رسول

زبان به آیه ی قرآن گشود دخت بتول

ستم گران زگناه فزون در آخر کار

شدند منکر آیات حضرت دادار

الا یزید! گمان می کنی که از نیرنگ

به اهل بیت نبی کرده ای جهان را تنگ

جنایت تو مقام و جلال ما را کاست؟

و یا خدای تو را با کرامتش آراست

نشسته بر سر تخت ستمگری مسرور

فکنده باد به بینی و پر شدی زغرور

گمان بری که دگر اهل بیت از توست

سوار مملکت وحی را کمیت از توست

چه تند میروی ای کوه جرم بر دوشت

مگر کلام الهی شده فراموشت

به نصّ آیه ی قرآن خدات مهلت داد

که از گناه فزونت شود عذاب زیاد

مگر نه جدّ تو را جدّ من نمود آزاد

عدالت تو همین بس که از ره بیداد

زنان تو پس پرده نهان زنامحرم

میان جمع، بنات پیمبر اکرم

بنات ختم رسل لاله های زهرائی

شوند در همه ی شهرها تماشایی

نه فرد حامی و نه مردهایشان همراه

به سویشان همه نامحرمان کنند نگاه

کسی که مادر او هنده ی جگر خوار است

پلید و پست و جنایتگر و ستمکار است

کسی که خوی چنین مادر است در گل او

همیشه کینۀ آل علی است در دل او

سزد که چوب زند بر لب حسین عزیز

زبان خود بگشاید به شعر کفر انگیز

به جدّ و باب تفاخر کنی زبیدادت

گمان کنی که صدایت رسد به اجدادت

تو نیز در دل دوزخ ندا دهی هر دم

که کاش ظلم به آل علی نمی کردم

برآوری زجگر ناله و بگویی فاش

که وای بر من، دستم شکسته بود ای کاش

کلام تو همه زشت و مرام تو همه زشت

چه کرده چوب تو با سیّد شباب بهشت؟

سلاله های سما را تو در زمین کشتی

ستاره های زمین را زتیغ کین کشتی

چرا نباشی مست شراب و مست غرور

که از جفای تو شد زخمِ قلبِ ما ناسور

خدای عزّوجل خود رآل بوسفیان

به آتش غضبت انتقام ما بستان

به آن خدا که زمام وجود در ید اوست

که هم تو گشوت خود را دریده ای هم پوست

بود رسول خداوند گار دشمن تو

که خون پاک حسینش بود بگردن تو

کند فرار جهیم تز شراره ی ننگت

که خون آل محمّد (ص) بریزد از چنگت

تو هتک حرمت پیغمبر خدا کردی

تو سر زپیکر فرزند او جدا کردی

ستاده آل محمّد (ص) به محضر تو اسیر

به حشر پنجه ی قهرت شود گریبان گیر

به روز حشر، زلطف خدای بخشنده

شون جمع همان مجمع، پراکنده

اگر چه رخت به دریای سرخ خون بردند

گمان مدار شهیدان راه حقّ مردند

به دادگاه خدا خصم تو رسول خداست

وبال گردن تو خون سید الشّهداست

به حامیان تو و تو عیان در آن روز است

که فتح از تو بود یا حسین پیروز است

تو کیستی که شود با تو هم سخن زینب

نه قدر داری و نه منزلت نه نام و نسب

من از مصائب پیوسته گشته ام ناچار

که با تو حرف زنم ای نکوهشت بسیار

تعجب است شگفتا از اینکه حزب خدا

بدست لشگر شیطان چنین شدند فدا

به قصد کشتن ما تیغ هایشان خیزد

و خون ما همه از پنجه هایشان ریزد

ندیده اند که گرگان وحشی صحرا

شدند یکسره زوّار یوسف زهرا

به تیغ قهر سخن پرده می درم از تو

به دادگاه خدا شِکوه می برم از تو

همیشه مکتب ما اهل بیت پاینده است

بیار هر چه داری که نام ما زنده است

زمان توست کم و دولتت شود نابود

زماست سلطنت آری چنانکه از ما بود

زند منادی حقّ روز حشر این فریاد

به ظالمین زخداوندگار لعنت باد

سپاس و حمد خدا را بدین سعادت ما

که زندگانی ما بود در شهادت ما

هماره می طلبم از خدای رب جلیل

که بر تمام شهیدان دهد جزای جزیل

مقام و منزلت ما تمام لطف خداست

به او کنیم توکّل که او خلیفه ی ماست

الا زبان خداوندگار در دهنت

صدای حیدر و نطق حسین در سخنت

تویی که در نفست اینهمه خروش خداست

و یا طشت طلا رأس سیّد الشّهداست؟

زبان تو که سخن های آتشین می گفت

حسین از رگ ببریده آفرین می گفت

محمّد و علی و فاطمه، حسن و حسین

به تیغ نطق تو گفتند یکصدا احسن

نفس شراره کلام تو پاره ی دل بود

خطابه خواندن و داغ حسین مشکل بود

پیام آور خون خدا تویی زینب

خطابه خوان همه نسل ها تویی زینب

سلام بر تو و امّ و اب و برادر تو

به نظم خود شده «میثم» پیام آور تو