امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
کی ام من گنه کار بی بند و باری

 

 

کی ام من گنه کار بی بند و باری

ذلیلی خطا پیشه ای شرمساری

گرفتار و آلوده هر گناهی

سیه نامه ای سرکشی نابکاری

زخود گشته نومید از فرط عصیان

به درگاه عفو تو امیدواری

اگر پرده از جرم من می گشودی

به من بسته می شد در خلق آری

ندانم چه شد کآبرویم نبردی

و یا دادیم عزت و اعتباری

تو کردی عزیزم و گر نه عزیزان

مرا می شمردند کمتر زخاری

الهی تو بردار از دوش بارم

که سنگین تر از بار من نیست باری

اگر قصد سوزاندنم کرده بودی

چرا دادیم دیدۀ اشکباری

من ار مجرمم تو سریع الرضایی

من ار رو سیاهم تو پروردگاری

تو و باب احسان و دریای عفوت

من و دست خالی و احوال زاری

چه حاصل برد از وجودم جحیمت

گرفتم بسوزی مرا در شراری

نه اشکی نه آهی نه سوزی نه دردی

نه رنگی نه بوئی نه برگی نه باری

تهی دستم اما علی دوست بودم

ندارم به جز نام مولا شعاری

به دنیا به عقبی به محشر به میزان

مرا غیر مولا علی نیست یاری

به یک یک یا علی کز دهانم برآید

جحیم تو را میکنم لاله زاری

علی دوستم دوستان علی را

کجا روز محشر به خود واگذاری

به جز مدح مولا (زمیثم) نیاید