امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
ما دو ماهیم که خورشید بود اختر ما

 

 

ما دو ماهیم که خورشید بود اختر ما

آسمان چهرۀ خود سوده به خاک در ما

باده روز ازل از جام شهادت زده ایم

بوده در بزم بلا خون جگر ساغر ما

دو فروزنده سپهریم که در دامن خاک

آفتاب آمده خون، اشک شده اختر ما

حرم ماست دو کعبه که مطاف ملک است

ای بسا دل که کند طوف به دور و بر ما

نقش گلبوسۀ ثارالله اکبر دارد

گلوی نازک و رخسار ز گل بهتر ما

بودهیک کربلا غصّه و درد و غم و داغ

در دل سوخته و سینۀ غمپرور ما

دل ما بود پر از آتش و یک سال تمام

آب گردیده به زندان بدن لاغر ما

در صف حشر به چشم همه باشد پیدا

اثر سیلی قاتل به رخ انور ما

شعیان کاش همه بوده نظر می کردید

چه غریبانه جدا گشت ز پیکر سر ما

زیر شمشیر عدو بیکس و تنها و غریب

اشک ها بود که می ربخت ز چشم تر ما

در دم مرگ به بالای سر ما دو یتیم

حضرت فاطمه آمد عوض مادر ما

بدن بیسر ما را به فرات افکندند

آب هم سوخت به آغشته به خون پیکر ما

گلوی نازک ما کز دم شمشیر شکافت

خون دل بود که فوّاره زد از حنجر ما

در غم غربت ما اشک بیفشان «میثم»

که نشد هیچکس از راه وفا یاور ما