امروز یکشنبه ، ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
مدینه غرق ماتم بود و دلها خانه غم بود

 

مدینه غرق ماتم بود و دلها خانه غم بود
فضا تاریک و بر رخسار گردون گَرد مات بود
سکوت آفرینش با قیام حشر توأم بود
سراسر مسلمین را قامت از بار الم خم بود
خلایق با دلی بشکسته می‌گفتند پیوسته
محمد در سرای جاودانی رخت بر بسته
در آن روزی که خون جاری ز چشم هر مسلمان بود
گلوی آفرینش پاره از فریاد و افغان بود
سپهر نیلگون را در درون سینه طوفان بود
علی مشغول غسل آن سفیر پاک یزدان بود
به نقش دوستی دشمن سرکین آفریدن داشت
-ز جسم زندة قرآن هوای خون مکیدن داشت
سقیفه مرز شورای افرادی ستمگر بود
سقیفه پایگاه خصم سرسخت پیمبر بود
جنایت، حق کشی غارت ستم، در حق حیدر بود
نه بلکه جنگ با قرآن و اسلام و پیمبر بود
در آنجا با حضور چند تن اوباش شورا شد
جنایاتی که در او تا قیامت رفته امضاء شد
اگر برپا نمی‌گردید این شورای ننگ آور
نمیگردید ره گم کرده‌ای اسلام را رهبر
نمی‌شد غصب حق بن عم و داماد پیغمبر
نمیزد بر سرای فاطمه دست خسی آذر
یزید و ظلمهایش بود محصول همین شورا
که خون‌ها ریخت از آزادگان لعنت بر این شورا
چه شورایی که باب فتنه از آغاز آن وا شد
چه شورایی که با آن قامت عدل و شرف، تا شد
چه شورایی که با آن رخنه در اسلام پیدا شد
چه شورایی که استحکام آن با خون زهرا شد
نفاق و فتنه و آشوب و طغیان بود این شورا
ستم در حقّ اهل بیت و قرآن بود این شورا
دو روز اسلام را رخت غم و اندوه شد در بر
یکی در روز شورا و یکی در مرگ پیغمبر
به مرگ مصطفی شد عالم اسلام بی رهبر
به شورا گشت کوته دست خلق از دامن حیدر
کسیکه قائل قول سلونی بود تنها شد
خسی که از اقیلونی سخن میگفت، مولا شد
سیه ماری که عمری لانه در آغوش قرآن داشت
به قصد پیکر دین در دهان پر زهر دندان داشت
به باطن کفر و در ظاهر هزاران رنگ ایمان داشت
صمد گوی و صنم‌ها در درون سینه پنهان داشت
پس از مرگ نبی اسلام را پنداشت بی رهبر
به مسجد آمد و زد حلقه در محراب پیغمبر
شده چوپان مردم گرگ خون آشام از یکسو
گشوده چنگ بر نابودی اسلام از یکسو
مسلمانان بسان مردگان آرام از یکسو
امیرالمؤمنین تنها در آن ایّام از یکسو
به چشم نازبیننش بود از رنج و الم خاری
نبود او را بغیر از فاطمه یار وفاداری
همه این رنج‌ها محصول آن شورای ننگین بود
که اصلش جنگ با قرآن و نامش یاری دین بود
علی را جاری از چشم خدا بین اشک خونین بود
عدو مست خلافت بود و کامش سخت شیرین بود
چنان مست ریاست شد که بر احکام دین پزد
شرار افروخت در بیت خدا سیلی به زهرا زد
هنوز از مرگ پیغمبر فغان خلق بر پا بود
سرکش بی کسی بر چهرة اسلام پیدا بود
که در موج فضا آتش بلند از بیت زهرا بود
امیر مؤمنان هم در سکوت خلق تنها بود
کجا یک تن تواند غصب کردن حق مولا را
سکوت خلق و همراهیّ دشمن، کشت زهرا را
برون شد ز آستین حق کشی‌ها دست بیدادی
شرر افروخت در بیت ولایت سست بنیادی
که سرزد شعله‌اش از قلب هر انسان آزادی
تو گویی در درون شعله‌هایش بود فریادی
که آن فریاد از عمق دل دخت پیمبر بود
ولی افسوس گوش امّت از بشنیدنش کر بود
هنوز آن آتش سوزنده در دلها شرر دارد
هنوز از دیده جاری شیعه خوناب جگر دارد
به هر صبح و مسا، فریاد و اشک بیشتر دارد
مگر روزی که فرزندش نقاب از چهره بردارد
نماید همو خورشید فلک رخسار دلجو را
بگیرد انتقام مادر بشکسته پهلو را
امام منتظر ای مهدی موعود ادرکنی
ولی الله اعظم حجّت معبود ادرکنی
فروزان روی حق را شاهد و مشهود ادرکنی
الا ای کعبه دل قبلة مقصود ادرکنی
مپوش از خلق ای پشت حقایق روی زیبا را
اجابت کن دعای «میثم» افتاده از پا را