امروز پنج شنبه ، ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
مه ذیقعده! چو خورشید مقام آوردی

 

 

 

مه ذیقعده! چو خورشید مقام آوردی

 

که شب یازدهم، ماه تمام آوردی

 

«چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی»

 

که درخشیدی و با خویش، امام آوردی

 

مرحبا! رحمت حق باد به تو ای مه نور

 

که برای همگان رحمت عام آوردی

 

مظهـر حسـن خـدای ازلی آوردی

 

جان عالم به فدایت که علی آوردی

 

****

 

دیده بگشای که امشب شب دیدار رضاست

 

وسعت ملک خدا غرق در انوار رضاست

 

صحنه در صحنه جهان گشته خیابان بهشت

 

صفحه در صفحه زمین یکسره بازار رضاست

 

سینۀ اهل تولا شده صحن رضوی

 

دل بسی قافله در قافله زوار رضاست

 

طور موسای محمد شجر آورد امشب

 

نجمـه بر آل محمد قمر آورد امشب

 

****

 

این پسر کیست که بر کل خلایق پدر است

 

پای تا سر همه آیینۀ خیرالبشر است

 

این پسر شمس‌شموس است خدا می‌داند

 

این پسر از همه خوبان جهان خوب‌تر است

 

گوهر نُه یم نور است و یم چار گهر

 

هشتمین حجت ذات احد دادگر است

 

به قد و قامت و حسن و خط و خالش صلوات

 

بـه جلال و به کمال و به جمالش صلوات

 

****

 

جلوۀ ذات الهی به جلالش پیداست

 

هرچه حسن است به مرآت جمالش پیداست

 

عالم آل‌نبی مخزن اسرار خدا

 

که کمال ازلیت به کمالش پیداست

 

هرچه پیغمبر و زهرا و امامان دارند

 

همه در آینۀ خلق و خصالش پیداست

 

لحظه‌لحظه ز کفش معجز موسی خیزد

 

نـه عجـب کـز دم او روح مسیحـا ریزد

 

****

 

ماه و خورشید به دور حرم او گردد

 

ای خوش آن روز که دست کرمش رو گردد

 

با وجودی که زمام دو جهان در کف اوست

 

این عجب نیست اگر ضامن آهو گردد

 

تا ابد منقبتش را نتوان گفت و نوشت

 

گو فلک صفحه، ملک نیز ثناگو گردد

 

شهریاری که شفیق است شفیق است شفیق

 

بـا گدایـان در خـویش، رفیـق است رفیق

 

****

 

کشور ماست پناهنده به ظل حرمش

 

آفرینش همه سیراب ز بحر کرمش

 

بی‌وضو راه نباید به خراسان پیمود

 

که نشسته است بر این خاک، غبار قدمش

 

حاجت ار داری بر باب جوادش روکن

 

به جوادش بده بر باب جوادش قسمش

 

رحمت واسعه‌اش بر همه گردد نائل

 

دست خالی ز درش بازنگردد سائل

 

****

 

بی‌تولای رضا، دین همه تکفیر شود

 

کرم اوست که هرلحظه جهانگیر شود

 

دوست مرهون کراماتش اگر شد نه عجب

 

دشمن از سفرۀ لطف و کرمش سیر شود

 

نفسش لاله برآرد ز شرار دوزخ

 

نقش شیر از نگه نافذ او شیر شود

 

هرکـه آیـد به سوی پنجرۀ فولادش

 

ملک از عرش شتابد به مبارک‌بادش

 

ای طواف حرم‌الله به دور حرمت

 

چشم ارباب کرم باز به دست کرمت

 

بس‌که داری کرم و جود- خدا می‌داند

 

خلق گردند اگر بر تو گدا، هست کمت

 

این عجب نیست که یک آن دو جهانش بخشی

 

دهد ای جان جهان هرکه به زهرا قسمت

 

بــدم امــا ز تــو دوری نتــوانم مولا

 

به جوادت قسم از خویش مرانم مولا

 

****

 

عرشیان خادم روز و شب ایوان تواند

 

خاکیان قبضه‌ای از خاک خراسان تواند

 

سربلندان همه جاروب‌کش صحن عتیق

 

دستگیران جهان دست به دامان تواند

 

آسمان است و زمین سفرۀ احسان شما

 

دور و نزدیک ندارد همه مهمان تواند

 

ملک‌العرش رهین کرم توست رضا

 

وسعت ملک الهـی حرم توست رضا

 

من اگر خارم از آب و گل این گلزارم

 

هرچه هستم حق همسایگی گل دارم

 

نفسم بوی گلستان شما را دارد

 

از شما نیستم اما ز شما سرشارم

 

گو دوصد بار بگیرند سرم را از تن

 

کافرم دست اگر از دامنتان بردارم

 

مانـده بـار گنهـم بـر سر دستم مولا

 

«میثم» کوی شما بوده و هستم مولا