امروز سه شنبه ، ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
من کیستم گدای گدایان این درم

 

 

من کیستم گدای گدایان این درم

گر پا نهم به جای دگر خاک بر سرم

روزی اگر بناست از این در جدا شوم

از هم جدا شوند سر و جان و پیکرم

محتاج دام و شیفته ی دانه ی توام

هر چند در حریم تو کم از کبوترم

زوار عارفند به حقّ تو یا رضا

ای وای من که از همه بی معرفت ترم

بر پادشاهی دو جهان ناز می کنم

از آن خوشم که بر در این خانه نوکرم

مهر تو گشت شیره ی جان و روان روح

از لحظه ای که شیر به من داد مادرم

فیض زیارت تو و آلوده ای چو من

گر لطف تو نبود نمی گشت باورم

هر کس که دشمن است تو را دشمنش منم

حتّی اگر بود پدرم یا برادرم

از صدق و پاکی پدر و مادرم بود

گر عاشق پیمبر و آل پیمبرم

یک عمر از تو گفتم و خواهم که وقت مرگ

خیزد رضا رضا ز نفس های آخرم

پای مرا ببند که پابند خود کنی

دست مرا بگیر که مسکین این درم

من «میثمم» که با همه بیدست و پائیم

جز دار عشق تو نبود دار دیگرم