امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
میان آب دریا سوختم من(میان آب دریا سوختم من)

 

میان آب دریا سوختم من

چو قرص آفتاب افروختم من

نگاهم چون به موج آب افتاد

نگه بر عکس اصغر دوختم من

زهست خویشتن یکسر گذشتم

بود این بیت، کلّ سر گذشتم

کند تا یوسف زهرا قبولم

زجان و چشم و دست و سر گذشتم

شدم از پای تا سر، درد ای اسب

کشم از سینه آه سرد ای اسب

سکینه ایستاده چشم در راه

زراه خیمه ها برگرد ای اسب

غم از بهر مبارکبادم آمد

زهر بیدادگر بیدادم آمد

به دستم ضربت شمشیر تا خورد

غلاف تیغ قنفذ یادم آمد

دریغا حرمت ما را شکستید

دل یاسین و طاها را شکستید

شما دست مرا از من گرفتید

چرا بازوی زهرا را شکستید

چه گل هایی که زیر خار خفتند

زدشمن ها شماتت ها شنفتند

میان موج دشمن گیر کردند

کتک خوردند و یا عبّاس گفتند

چو گل با تیغ از هم وا شدم من

به سان لاله ی صحرا شدم من

زبس گردید جسمم آیه آیه

زیارت نامه ی زهرا شدم من

به دریا تن در آتش تاب دادم

زخون دیده لعل ناب دادم

ننوشیدم زدریا آب امّا

زاشگ خود به دریا آب دادم

دریغا آب را از دست دادم

زدی ای تیر آتش بر نهادم

تهی شد مشک آب ای کاش می شد

به جای تیر دستی می نهادم

مر از کودکی خون جگر بود

هوای ترک دست و ترک سر بود

اگر بودم کنار بیت زهرا

برای فاطمه دستم سپر بود

برون از رگ رگ من خون بیارید

به قتلم رو در این هامون بیارید

برای آنکه زهرا را ببینم

زچشمم تیر را بیرون بیارید

مقاوم ایستادم پا فشردم

به دریا آبرو از آب بردم

زبس از دخترت شرمنده بودم

پیمبر آب داد امّا نخوردم

سکینه، این من، این خون جبینم

نشد آب آورم ای نازنینم

اگر دیدی سرم را بر سر نی

جلو رو تا که اشکت را نبینم

تنت را بین دشمن پاس دارم

کنار آن دو شاخ یاس دارم

همه یاران من رفتند امّا

به خود گفتم که یک عبّاس دارم

به فرقم تا عمود آهنین خورد

تنم زخم از یسار و از یمین خورد

چو دستش را زتن افکنده بودند

علمدار تو با صورت زمین خورد