امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
ندیدید که او هست نگویید چرا نیست

 

 

ندیدید که او هست نگویید چرا نیست

نپرسید کجا هست بپرسید کجا نیست

چو جان است به پیکر چو نور است به دیده

هم از جسم برون نیست هم از دیده جدا نیست

به هر فرد بود یار و به هر جمع بود شمع

که گفته است که آن گمشده در جمع شما نیست

تجلّیگه خود ساخت دل و دیده ی ما را

بینیید که بیرون ز دل و دیده ی ما نیست

به میقات و به کعبه به مسعا و به مروه

که حتّی به صفا بی قدم یار صفا نیست

مرا بار فراقیست مرا درد درو نیست

که جز خاک ره یار بر این درد دوا نیست

بتاب ای مه کعبه در این شام جدایی

که هجران تو بر دل از این بیش روا نیست

به شمشیر تو با دست خداوند نوشته

که غیر از تو کسی منتقم خون خدا نیست

نه لیل و نه نهاریست نه صبح و نه مسایی

که چشمان تو گریان به یاد شهدا نیست

امید دل «میثم» همه عمر به عالم

به جز وصل تو و تذکره ی کرب و بلا نیست