امروز جمعه ، ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
نفس در سینه از آهمم شرر شد

 

 

نفس در سینه از آهمم شرر شد 
تمام قوت من، خون جگر شد 
چه ایامی که از شب، تیره‌تر بود 
چه شب‌هایی، که با هجرت سحر شد 
چه سود از گریه، هر چه گریه کردم 
شرار دل، ز اشکم بیشتر شد 
تن صد پاره‌ات در کربلا ماند 
سرت بر نیزه با من، هم‌سفر شد 
خمیدم، در سنین خردسالی 
به طفلی، قسمتم، داغ پدر شد 
لب من از عطش، خشکیده بابا 
چرا چشمان تو از گریه تر شد؟ 
زبان عمه، شمشیر علی بود 
ولی او بر دفاع من، سپر شد 
نگه کردم به رگ‌‌های گلویت 
از این دیدار، داغم تازه‌‌تر شد 
اجل، جام وصال آورده بر من 
خدا را شکر، هجرانت به سر شد 
سرشک دوستانم، دانه‌دانه 
تمام نخل «میثم» را ثمر شد