امروز چهارشنبه ، ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
نمی دانم که میباشم کجا بودم کجا هستم

 

 

نمی دانم که میباشم کجا بودم کجا هستم

اگر عاقل اگر دیوانه خود را بر شما بستم

برانیدم بخوانیدم به عالم گفتم و گویم

که از جوی شما سیراب و از جام شما مستم

شما را دارم و باکی ندارم زآتش دوزخ

چه غم گر بار سنگین و گر خالی بود دستم

تولای شما نور هدایت بود در قلبم

شما را تا ابد دارم شما را ازل جستم

چگونه بوی عطر گل نروید از نفسهایم

که خاری بودم و در گلبن مهر شما رستم

اگر زنجیر خود را پاره کردم باز می گویم

الا آل محمّد من سگ کوی شما هستم

نه در روز غدیر خم گرفتم دامن حیدر

من از آغاز بعثت بر علی و آل پیوستم

عطا دیدم خطا کردم از این در رو نگرداندم

نمک خوردم نمکدان را شکستم عهد نشکستم

عجب نبود اگر در خردسالی یا علی گفتم

که پیش از خلقت خود دست از غیر علی شستم

روا باشد که باشد نخل «میثم» نام دیوانم

که قلب خصم را پیوسته با تیغ زبان خستم