امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
پروانه وار سوزم و پروا نمی کنم

 

پروانه وار سوزم و پروا نمی کنم

جز دور شمع روی تو پر، وا نمی کنم

باشد تمام هستیم این چند قطره اشک

با این گهر نگاه به دریا نمی کنم

گم گشته ی سراسر عمرم، بیا بیا

بنمای رخ که مثل تو پیدا نمی کنم

صد آسمان ستاره اگر آیدم به چشم

جز ماه عارض تو تماشا نمی کنم

آنی اگر کنم قد و بالات را نگاه

عمری نگه به عالم بالا نمی کنم

گر صد هزار دست تمنّا برآورم

غیر از تو را من از تو تمنّا نمی کنم

جان رشته ی کلاف و دلم گشته مشتری

من ترک عشق یوسف زهرا نمی کنم

حتّی بهشت را به سر دستم ار نهند

با یک نگه به روی تو سودا نمی کنم

ای بهترین قصیده ی عشقت دعای عهد

من ترک این قصیده ی غرّا نمی کنم

«میثم» نیاز نیست که از تو کند سؤال

من، زآفتاب، نور تقاضا نمی کنم