امروز پنج شنبه ، ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
رسد ندای تفاخر زخاک بر افلاک

 

رسد ندای تفاخر زخاک بر افلاک

چنان که ماه زحسرت کند گریبان چاک

ستاره گان همه امشب برید سجده به خاک

به احترام عزیز دل شه لولاک

جهان تمام بهشت است، از جحیم چه باک

شد از صحیفه ی اعمال نام دوزخ پاک

ولادت خلف پاک مرتضی آمد

امام ملک سریع الرّضا رضا آمد

شراب کوثرم امشب به جام، آب وضوست

ستاره گان همه جامند و نه سپهر سبوست

زمین به عرش ببالد اگر نکوست نکوست

هزار نغمه هَزارانِ عرش را به گلوست

مه مبارک ذیقعده غرق جلوه ی هوست

دهید مژده که میلاد ضامن آهوست

یم شرف زصدف دُرِّ ناب آورده

که نجمه در دل شب آفتاب آورده

دل جمال خداوندگار سر مد بین

رخ سلاله ی پاک رسول امجد بین

به ملک لا یتناهی فروغ بی حد بین

زحسن لم یزلی جلوه ی مجدّد بین

شکوه و جاه و جلال و کمال احمد بین

در آفتاب جمال علی محمّد (ص) بین

شب سرور و شب شادی و شب فرج است

ادب کنید که میلاد ثامن الحجج است

به طور موسی زهرا عیان شده شجری

که روشن است از آن چشم هر پیامبری

سلامی از دم گرم مسیح پاک تری

طلوع کرد به ذیقعده شمس و قمری

دو نجم نجمه دو خورشید آسمان قضا

یکی کریمه ی عترت یکی امام رضا

رضا که شامل ما لطف بی نهایت اوست

رضا که ارض و سما بنده ی هدایت اوست

رضا که عین رضای خدا رضایت اوست

رضا که کشور ما در کف حمایت اوست

رضا که تالی وحی خدا روایت اوست

رضا که کلّ ولایت همان ولایت اوست

رضا که از کرمش شیعه آبرومند است

رضا که زائر او زائر خداوند است

بگو که سنگ حوادث از آسمان بارد

بگو که سیل بلا رو به این دیار آرد

بگو به فتنه گری خصم، لحظه بشمارد

به حقِّ حق که به جز خویش را نیازارد

شکست خورده ی بیدادگر چه پندارد

بگو که کشور ما ثامن الحجج دارد

بگو که پادشه کشور قضا اینجاست

بگو که مملکت حضرت رضا اینجاست

خوش آن جوانی که در این آستانه پیر شود

خوش آن عزیز که در کوی او حقیر شود

خوش آن دلی که به زنجیر او اسیر شود

خوش آن کریم که درصحن او فقیر شود

به یک نظاره ی او مورِ راه، میر شود

به یک اشاره ی او شیرِ پرده شیر شود

بهشت، عاشق زوّار و دوستدارانش

سپهر ناز کشد از نماز بارانش

الا کرامت و احساس دو سائل کرمت

فزون تر از همه هست جهان، عطای کمت

هزار عیسی مریم گرفته جان زدمت

هزار موسی عمران عزیز و محترمت

هزار جان گرامی فدای هر قدمت

سه بار زائر یک بارِ زائر حرمت

به میزبانی و لطف و عطوفتت نازم

رئوف آل محمّد (ص)! به رأفتت نازم

تو آفتاب جمال خدای ذوالمننی

تو در تمام محافل چراغ انجمنی

تو پاره ی تن پاک رسول مؤتمنی

تو باغبان وجودی تو سرور هر چمنی

تو ثامن حجج الله و تو ابوالحسنی

بدان جلال شدی میهمان پیر زنی

گدای کوی تو را اقتدار سلطانی است

نشان رأفت تو نقش سنگ سلمانی است

خدا ثناگر و ختم رسل ثناگویت

مقرّبان خدا محو ذکر یاهویت

تمام ملک الهی پر از هیاهویت

رواق چشم ملک جای پای آهویت

تو کیستی که بَرَد ناقه التجا سویت

کند فرار زکشتارگاه، در کویت

به چند لحظه که وارد بر این حرم گردید

میان خلق همان ناقه محترم گردید

چه می شود نگهی بر من از ثواب کنی

مرهم از کرمت ناقه ای حساب کنی

اگر چه خار رهم گل کنی گلاب کنی

و گر چه کمترم از ذرّه آفتاب کنی

کرم کنی و سگ کوی خود خطاب کنی

به پاسداری زوّارت انتخاب کنی

خدا گواست که بر روز محشرم نگران

بیا و «میثم» آلوده را زخویش مران