امروز شنبه ، ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
روی تو را به چشم دل، از سر دار دیده ام (مرثیه)

 

 

روی تو را به چشم دل، از سر دار دیده ام

جانب مکه پر زند جان به لب رسیده ام

حرمت جان شکسته ام در دل خون نشسته ام

تا که به دست بسته ام نار غمت کشیده ام

دیده به شعله دوختم لحظه به لحظه سوختم

هستی خود فروختم عشق تو را خریده ام

تن به فضا سپرده ام منّت تیغ برده ام

بلکه تو خنده ای کنی پای سر بریده ام

تا بزنم ززخم تن بوسه به خاک مقدمت

کوچه به کوچه می رود جسم به خون طپیده ام

از سر بام بر زمین چون تن خود نیفکنم

من که زخاک کوچه ها بوی تو را شنیده ام

هست امیدم از درت بعد تو نزد خواهرت

شود کنیز دخترت دختر داغدیده ام

از تو جدا نزیستم پیش رویت گریستم

من سر دار، نیستم نزد تو آرمیده ام