روزی ندیده ی تو است خورشید دیده ی ما
حتّی شب فراقی ماه دمیدی ما
ماه هزار خورشید، خورشید طلعت تو است
دُرّ هزار دریاست اشک چکیده ی ما
کوه غم تو ما را در هم شکسته زین رو
خوشتر ز نخل طوباست قدّ خمیده ی ما
زخم فراق داریم هرگز به لب نیاریم
زیرا دهد گواهی رنگ پریده ی ما
با ما اگر نبودی بی ما دگر نبودی
پیوسته همرهت بود آه کشیده ی ما
ای آفتاب زهرا هجران بس است دیگر
بی تو سیاه مانده صبح و سپیده ی ما
با خون هر شهیدی بر لوح دل نوشتیم
تقدیم مقدمت باد گل های چیده ی ما
دنیا در انتظار است اسلام بی قرار است
دین گشته همچو جان بر لب رسیده ی ما
دل را ز غیر رستن بر زلف یار بستن
این است مکتب ما این است ایده ی ما
«میثم» غزل سراید تا روز وصل شاید
بر پای یار افتد رأس بریده ی ما