امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
ساغر عشق دل و باده نابش خون است

 

 

ساغر عشق دل و باده نابش خون است

سر خوش آن مست کز این باده رخش گلگون است

چار دیوار جنون ساخته از سنگ بلاست

به بهشتش ندهی هر که دهد مغبون است

کمتر از شمع نباشید که در محفل عشق

سوختن، آب سدن، دم نزدن، قانون است

آنکه جز درد و غم عشق دوا نشناسد

زخمش از تیغه شمشیر بلا ممنون است

بی جهت این همه برگرد جهان گردیدیم

نقطه عشق از این دایره ها بیرون است

سجده بر خاک حسین ابن علی باید برد

که فداکاری و ایثار به او مدیون است

عشق بازی که به دامان مصلای وصال

سنگ کین مهر نماز آب وضویش خون است

گوهر اشک غمش را به دو عالن ندهم

کین گهر از همه هستیش بها افزون است

سر فرزند نبی، طشت طلا، بزم شراب

اف به دنیا که چه زشت و چه پلید و دون است

تن به خون شسته و جان بر کف و جانان در بر

حال عاشق نتوان گفت که اینجا چون است

روی از کعبه سوی کرب و بلا کن «میثم»

قبله گاه دل عشاق در این هامون است