امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
سال ها گفتیم و خندیدیم و از خود غافلیم

 

سال ها گفتیم و خندیدیم و از خود غافلیم

دل به دنبال هوس ها ما به دنبال دلیم

روز و شب دیوانه ی نفسیم و مست حُبّ مال

بدتر از این، این که پنداریم عقل کاملیم

دل به قصر سنگ، خوش کرده نمی دانیم خود

عاقبت یک قبضه ی خاکیم یا مُشتی گلیم

بارها کُشتیم خود را با دم تیغ هوی

نفس دون را پرورش دادیم و خود را قاتلیم

نوح، ما را خواند و طوفان کلّ عالم را گرفت

کشتی از ما دور شد ما نیز دور از ساحلیم

عیب خود نادیده، دائم عیب مردم گفته ایم

خلق را در بیت خواب غفلت خوانده، از خود غافلیم

گه به دور کعبه می گردیم و گاهی دور بت

گه مرید حقّ شده گاهی اسیر باطلیم

آب و خاک و آفتاب و ابر بود و ما، که ما

دانه ای بر خود نکشتیم و به فکر حاصلیم

بارها منزل عوض کردیم تا پیری رسید

همچنان در فکر تجدید بنای منزلیم

بس که «میثم» شانه ی ما خسته از بار خطاست

در اطاعت ناتوان و در عبادت کاهلیم