امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
شب است و دامن صحرا و اشک دیدۀ من

 

 

شب است و دامن صحرا و اشک دیدۀ من

گلوی بسته و فریاد ناشنیدۀ من

سلام از جگر پاره پاره و دل خون

نثار لالۀ در خاک آرمیدۀ من

به جای لاله بریز ای سرشک سرخ زچشم

به قبر گمشدۀ لاولین شهیدۀ من

شکسته سرو گلستان وحی، خیز و ببین

چه کرده بار غمت با قد خمیدۀ من

دمی که یاس رخت شد کبود گفتم کاش

به جای بازوی من بسته بود دیدۀ من

شبانه بر سر دوش صحابه شد تشییع

جنازۀ تو و جان به لب رسیدۀ من

به لاله های بهشتی بگو که گریه کنند

به یاد غنچۀ با تازیانه چیدۀ من

مزار مخفی یارم ستاره باران شد

به اشک های شب از دیدگان چکیدۀ من

به تربت تو نوشتم زخون دل کاین جاست

مزار حامی از خویش، دل بریدۀ من

شنیده می شود از بیت بیت (میثم) ما

هماره قصّۀ غم های ناشنیدۀ من