امروز سه شنبه ، ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
شهریارا خاک راه سائل این خانه ام کن

 

 

شهریارا خاک راه سائل این خانه ام کن

آشنا با خود کن و از خویشتن بیگانه ام کن

تشنه ام گردان چو طعم تشنگی بر من چشاندی

ساقی ام باش و شراب نور در پیمانه ام کن

یا بده از گَرد راه خود آبرویم

یا به گَرد شمع روی زائرت پروانه ام کن

هستی ام برگیر و از جام ولایت مستی اَم ده

گر چه قابل نیستم، با یک نگه دیوانه ام کن

نیست آن قدرم که گرد این حرم گردم کبوتر

کبوترهای صحن با صفایت دانه ام کن

گر چه از دست من ای مولا گدائی بر نیاید

هم گدائی یاد ده، هم سائل این خانه ام کن

راه، مشکل پای در گل، بار سنگین قد خمیده

کوه سنگین معاصی را بلند از شانه ام کن

تو رئوف اهل بیتی، من سراپا احتیاجم

گر چه خارم در گلستان ولا، ریحانه ام کن

گنج را در دامن ویرانه می جویند آری

این تو، این ویرانۀ دل، جای در ویرانه ام کن

(میثم) آلوده را در بر بگیر ای بحر رحمت

سنگ بی قدر و بهایم، گوهر یکدانه ام کن