امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
شجر خشکم و آتش زده طور توام

 

 

شجر خشکم و آتش زده طور توام

نار سوزانم و دلباخته نور توام

ساغر خالیدم و خلق پرم پندارند

آری آری تهی از خویش و پر از شور توام

تا تو دلدار منی با دل دیوانه من

غم عالم چه توان کرد که مسرور توام

با همه زشتی و پستی به تو بستم خود را

تو همه حُسنی و من وصله ناجور توام

گاه دور از تو به تو از همه نزدیک ترم

گاه نزدیک ترم از همه و دور توام

چه شود کلبه ام از روی تو روشن گردد

من که مشتاق تو گردیدم و مهجور توام

گرد و صد بار به عشق تو برندم سردار

باز بردار زنم خنده که منصور توام

هر کسی شهره به کاری شد و من شهره به این

که به کوی تو همانا سگ مشهور توام

گفتم و گویم و تا عمر بود خواهم گفت

تو سلیمان جهان استی و من مور توام

«میثم» از وادی سینای تو هرگز نرود

سالها در طلب شعله ای از طور توام