امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
شرار عشق تو خوشتر زآب حیوان است

 

 

شرار عشق تو خوشتر زآب حیوان است

چنان که آب بقا بی تو آتش جان است

به یاد روی تو ای آبروی باغ بهشت

اگر به آتش دوزخ روم گلستان است

کسی که کوی تو را بر بهشت بفروشد

سزای اوست جهنم، نه، بدتر از آن است

عنایتی که به خاک رهت شوم خاری

که خار راه تو خوشتر زسرو بستان است

اگر تو درد دهی ناز می کنم به دوا

که دردمند تو را درد به زدرمان است

هنوز باد به آوای وحی می گوید

کسی که خاک نشین تو شد سلیمان است

مرا زلطف و کرامت اسیر خود کردی

و گر نه دل به خم زلف تو فراوان است

لبی که از تو نگوید هماره خاموش است

دلی که با تو نخندد همیشه گریان است

صدای گریه مجنون خموش گشت و هنوز

زاشک دیده او خون دل بیابان است

کسی که گوهر اشک آورد به کف «میثم»

لبش همیشه چو زخم شهید خندان است