امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
شنیدم که بعد از وفات بتول

 

 

شنیدم که بعد از وفات بتول

گل بوستان بهشت رسول

علی چون چراغ شب غربتش

چه شب ها که می سوخت بر تربتش

شب تیره با دیدۀ اشکبار

علی بود و خاموشی و قبر یار

لبش مانده خاموش از زمزمه

دلش پر زفریاد یا فاطمه

شبی گفت با آن شه عالمین

چراغ دل و دیدۀ او حسین

پدر من فروغ دو عین توام

گل باغ زهرا حسین توام

خدا را، کرم کن شبی ای پدر

مرا هم سر قبر مادر ببر

علی سوخت با این حاصلش

تو گوئی که شد تازه داغ دلش

چنان جان او در تب و تاب شد

که شمعی شد و سموخت و آب شد

چو شب برزمین و زمان چیره شد

جهان همچو بیت علی تیره شد

علی آن که می سوخت چون آفتاب

مه کوچکش را صدا زد زخواب

که ای شمع جمع شب تار من

چراغ دل و چشم بیدار من

نه قلب تو از غصّه افروخته

که مادر هم از هجر تو سوخته

زجا برخیز ای خفته با حال زار

که مادر بود بر تو چشم انتظار

زجا جست آن طایر خسته دل

که جوید گُل خویش را زیر گِل

به آرامی آن مرغ افسرده حال

به دیدار مادر زدی بال بال

چو افتاد از دور چشمش به قبر

زکف داد یکباره آرام و صبر

چو اشکی که از دیده افتد بخاک

بخاک اوفتاد آن بهین جان پاک

سرود از سوید ای دل این کلام

غریب وطن جان مادر سلام

حسین تو هستم جوابم بده

سر از خاک بردار و آبم بده

سر از خاک بردار و رویم ببوس

زجا خیز و زیر گلویم ببوس

زجا خیز و بر تن روانم بده

زخ نیلی ات را نشانم بده

تو که دست کردی برون از کفن

شدی زنده، کردی نوازش زمن

به آن دست و آن آه و آن سوز دل

بیا باز دستی برآور زگل

گریبان خاک از لحد چاک کن

دل همیشه زرخ اشک من پاک کن

کرم کن همی سوز بر (میثمت)

که ریزد زشعرش شرار غمت