امروز شنبه ، ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
صُوت قرآن تو صبرم را رُبود از دل، حسین

 

 

صُوت قرآن تو صبرم را رُبود از دل، حسین
ز آن سبب سر را زدم بر چوبة محمل، حسین


من ز طفلی بر سر دوش نبّی دیدم تو را
از چه بگرفتی کنون بر نوک نی منزل، حسین
؟


این تویی بالای نی ای آفتاب فاطمة؟
یا شده خورشید گردون بر زمین نازل، حسین


می‌خورد بر هم لبت، گوئی تکلّم می‌کنی
گاه با من، که بطفلان، گاه با قاتل، حسین


ای هلال من ز بس در خاک و خون پوشیده‌ای
دیدنت آسان، شناسائی بود مشکل، حسین


اختیار دیده را پای سرت دادم ز دست
ترسم از اشکم بماند کاروان در گِل، حسین


با تنت در قتلگه بنشسته جانم در عزا
با سرت بر نوک نی اُلفت گرفته دل، حسین


با تمام دردها و غصّه‌ها و رنج‌ها
نیستم آنی ز طفل کوچکت غافل، حسین


هر چه پیش آید خوش آید، سینه را کردم سپر
با اسارت نهضتت را می‌کنم کامل، حسین


سوز و شور «میثم» بی‌دست و پا را کن قبول
گوچه شعرش هست در نزد تو ناقابل حسین