امروز شنبه ، ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
طایر عرشم و عمریست اسیر قفسم

 

طایر عرشم و عمریست اسیر قفسم

خود به زندانم و در دل شده زندان نفسم

شجر طور تجلاّیم و در آب و گلم

لاله ی دامن زهرایم و در خار و خسم

مرگ صد بار ملاقات کند هر روزم

جز اجل در دل شب سر نزند هیچکسم

تا که از باد صبا بوی رضا را شنوم

کاش می بود خدا، روزنه ای در قفسم

در دل حبس به دل حبس شده فریادم

من که در هر دو جهان بر همه فریاد رسم

تازیانه مزن ای سندی شاهک به تنم

غم معصومه و هجران رضا هست بسم

من که بودم بری از آز و مبرّا زهوی

زیر زنجیر ستم کُشته ی اهل هوسم

«میثم» آزادیم امضا شده خود می شنوم

کآید از قافله ی مرگ صدای جرسم