امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
تیره گی با جلوه ی داور نمی دانم چه کرد

 

تیره گی با جلوه ی داور نمی دانم چه کرد

غم به جان دخت پیغمبر نمی دانم چه کرد

شعله ی آتش چو از بیت خدا بالا گرفت

باغبان با غنچه ی پرپر نمی دانم چه کرد

از صدای ناله ی زهرا مدینه گفت آه

این صدا با ساقی کوثر نمی دانم چه کرد

سینه ی دخت نبی آیینه ی وحی خداست

با چنین آیینه میخ در نمی دانم چه کرد

بر سر یک بانوی تنها، چهل نامرد ریخت

این ستم با فاتح خیبر نمی دانم چه کرد

فاطمه دنبال حیدر زینب از دنبال وی

مادر افتاد از نفس دختر نمی دانم چه کرد

دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست

دست های بسته ی حیدر نمی دانم چه کرد

با نگاه دو کبوتر بچّه ی بی بال و پر

در میان دشمنان آذر نمی دانم چه کرد

سالها «میثم» علی در خانه ی بی فاطمه

بی کس و تنها و بی یاور نمی دانم چه کرد