امروز دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
تو ولیّ اللّهی و آئینه ی پیغمبری

 

 

تو ولیّ اللّهی و آئینه ی پیغمبری

در شجاعت در فصاحت در بلاغت حیدری

فاطمه یا مجتبایی یا حسین دیگری

نور چشم سیّد سجّاد و نجل باقری

هم ابو عبداللّهی هم صادقی هم جعفری

صدق، شاهینی بود بر کفّۀ میزان تو

ای به روز بیکسی یار همه بی یارها

دیده از منصور دون بیدادها آزارها

حمله ور بر خانه ات خصم ستمگر بارها

شعله ور از خانه ات چون بیت زهرا نارها

اشک افشاندند بهر غربتت دیوارها

بلکه آتش بود در بیت الولا گریان تو

برد با پای پیاده دشمن کین گسترت

نه ردا بر دوش بود و نه عمامه بر سرت

ضعف بر تن، ذکر بر لب، اشک در چشم ترت

بارها می خواست جان گردد جدا از پیکرت

بود خالی آن دلِ شب جای زهرا مادرت

تا ببیند بر تو چون بگذشت از عدوان تو

تا کند با قتل تو منصور روز خلق شام

بارها شمشیر خود آورد بیرون از نیام

کرد بهر کشتنت با خشم و قهر از جا قیام

دید ناگه پیش رویش حضرت خیر الانام

زد نهیبش کی ستمگر دست بردار از امام

ورنه گیرم جان و سوزم مسند و ایوان تو

عاقبت شد از شرار زهر اعضای تو آب

ریخت در قلب تو آتش رفت از جسم تو تاب

گشت با مرگت مدینه صحنۀ یوم الحساب

آسمان فضل بودی سر نهادی بر تراب

عالمی در سایه امّا تربتت در آفتاب

چشم «میثم» نه جهان گردیده اشک افشان تو