امروز شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
وای بر حال اسیری که گرفتار تو نیست

 

وای بر حال اسیری که گرفتار تو نیست

نخرد هیچکسش هر که خریدار تو نیست

به نگاهی که گرفتند ز یعقوب قسم

یوسفی نیست که آشفته به بازار تو نیست

قدر خاکستر پروانه نداند هرگز

هر که پر سوختة شمع شب تار تو نیست

بیشتر می‌شکفم هر چه بسوزانندم

لاله باغ دلم جز تو و جز نار تو نیست

استلام حجر آن روز که کردم گفتم

قبله‌ام جز حجرالاسود دیوار تو نیست

رحمی ای دوست بحال دل بیماری آر

که دوائیش بجز دیدة بیمار تو نیست

هر که کارش به تو افتاد بدنیاش چه کار

این قفس لایق این مرغ گرفتار تو نیست

«میثم» از دار جهان دل به هوای تو گرفت

که سرافرازی او جز به سردار تو نیست