امروز جمعه ، ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
وجود آمده رشک بهشت، سرتاسر

 

 

وجود آمده رشک بهشت، سرتاسر
به یمن مولد مسعود موسی جعفر


امام کلّ اعاظم، ولی حقّ کاظم
که کظم غیضش یادآورد ز پیغمبر


به جعفر بن محمّدi عطا شده پسری
که بوده است به پیر خرد هماره پدر


هزار موسی عمران فدای آن موسی
که بود گوشة حبسش ز طور نیکوتر


امام هفتم، کز هشت خلد و نُه افلاک
رسد نداشکه ده عقل را تویی رهبر


خدیو هستی کز یک اشاره‌اش آید
قدر به جای قضا و قضا به جای قدر


چراغ دودة احمد که دیدة دل را
فروغ اوست به هر صبح و شام روشنگر


به عزم طوف حریم مقدّسش دارند
هماره قافلة دل، به کاظمین سفر


چگونه وصف امامی کنم که در قرآن
خدای عزّ و جلّ آمدش ثنا گستر


شرف بس است همین خاک پاک ایران را
که زیر سایة فرزند اوست این کشور


گرفته شهر قم از دخت او شرف آنسان
که خاک پاک مدینه ز دخت پیغمبر


بود بهشت خراسان، ز مقدم پسرش
چنانکه خاک نجف راست فیض از حیدر


اگر ولاش نباشد، عبادت ثقلین
به صاحبش ندهد سود در صف محشر


گدای درگه اویند اسفل و اعلی
رهین منّت اویند ز اصغر و اکبر


هم اوست باب حوائج هم اوست باب مراد
مراد و حاجت خود را بگیر از این در


خوش آن غبار که بر خاک او رسید و نشست
خوش آن نسیم که از کوی او نمود گذر


خوشا دلی که بگردد به گرد تربت او
خوشا کسی که بگیرد مزار او در بر


زمام سلطنتم گر دهند، نستانم
مرا خوش است گدایی به کوی آن سرور


اگر به جبهة خورشید پای بگذارم
گمان مبر که از این آستان بگیرم سر


ز اهلبیت نگردد جدا دلم آنی
جدا کنند اگر جان هماره از پیکر


چراغ بزم عزای حسینیان «میثم»!
مه جمال منیرش بود به ماه صفر