امروز شنبه ، ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
یا اخا دستی برون از خاک کن

 

 

یا اخا دستی برون از خاک کن

اشک چشم زینبت را پاک کن

ای به زینب در یم خون همسخن

از گلوی چاک چاک خویشتن

ای تکلّم کرده پنهانی سرت

زیر چوب خیزران با خواهرت

این تو و این دیدۀ دریائی ات

بر مزار تشنگان سقائی ام

گر چه دیدم محنت ایام را

فتح کردم کوفه را و شام را

خصم، پای گریۀ ما خنده کرد

صوت قرآن تو ما را زنده کرد

خطبۀ من کار صد شمشیر کرد

سورۀ کهف تو را تفسیر کرد

تا سرت بر نوک نی قاری نشد

خون زپیشانی من جاری نشد

آنچه گفتی زینبت با خون نوشت

بر همه آزادگان قانون نوشت

من نوشتم این شعار خون ماست

رخ به خون آراستن، قانون ماست

من نوشتم، عشق یعنی سوختن

مثل آتش بی صدا افروختن

آن قدر دور تو گشتم یا حسین

تا به خون خود نوشتم، یا حسین

قامت خم ، شرح ماتم نامه ام

پیکر مجروح من غمنامه ام

هیچ دانی داغ تو با من چه کرد

هیچ پرسی با دلم دشمن چه کرد؟

آن قدر دشمن به ماغ دشنام داد

سِیرمان در کوچه های شام داد

آن به فرقت بر سر نی سنگ زد

دیگری پیش ربابت چنگ زد

جای گل می ریخت در آن سرزمین

سنگ بر ما از یسار و از یمین

آن که جسمت را به خون آغشته بود

کاش اول زینبت را کشته بود

کاش تیری کزکمان خصم جست

جای تو بر قلب زینب می نشست

کاش من جای تو ای خورشید نور

می نهادم چهره بر خاک تنور

کاش آن کو چوب می زد بر لبت

شرم می کرد از نگاه زینبت

کاش می مردم نمی رفتم وطن

تا زشش یوسف برم یک پیرهن

کاش می شد بوسه ای از قعر خاک

می زدم بر آن گلوی چاک چاک

کاش این جا چشم نامحرم نبود

می گشودم بر تو رخسار کبود

آن که داغت می کند آبش منم

شاهدم این اشک دامن دامنم

گر چه از من دور آنی، غم نگشت

قامتم خم گشت پایم، خم نگشت

من که برگرد امامم سوختم

پشت در از مادرم آموختم

ما دو همرزمیم و دو همسنگریم

هم تو هم من هر دو از یک مادریم

شد مشخص تا قیامت راه ما

دامن زهراست دانشگاه ما