امروز یکشنبه ، ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
زغصّه گشته تمام وجود من فریاد

 

 

زغصّه گشته تمام وجود من فریاد

وصیت تو ندایم دهد، مزن فریاد

چگونه آب بریزم بر این بدن که زند

به یاد جسم کبود تو پیرهن فریاد

سزد که سر ببرم شب به دامن صحرا

درون چاه زنم یاد این بدن فریاد

کفن چگونه بپوشم تو را که می ترسم

به زخم پهلویت امشب زند کفن فریاد

به لحظه ای که زدی ناله پشت در سوگند

نکرده حبس به سینه کسی چو من فریاد

هزار سال دگر اشکم اربخاک افتد

به جای سبزه برآید زهر چمن فریاد

هزار مرتبه جان دادم آن زمان که زدی

به مرگ محسن مظلوم خویشتن فریاد

چه شد به کوچه که هر جا مغیره را بیند

برآید از دل پر غصّۀ حسن فریاد

منم غریب به حقّ خدا که نتوانم

زنم به یاد غم یار، در وطن فریاد

همیشه یاد تو آراو سوزم و سازم

چنان که شمع ندارد به سوختن فریاد

کنون که حبس شده نالۀ علی در دل

سزد که بر لب (میثم) شود سخن فریاد